نیاز به دوست
هنوز نمی دانم از شروع دوستی با او چقدر از راه را پیمودهام و تا چه میزان در مسیر سعادت و کمال پیش رفته ام. همین قدر می دانم که از خاک تیره بر آمدم و بر چهره آفتاب لبخند زدم. قدم در را گذاشتم، پیش رفتم و اکنون که به پشت سر می نگرم، پهن دشتی را پیموده می بینم و ارتفاعاتی را درنوردیده.
بـا یــاد ایــام تنهایـی، معنــای تهیـدستــی و فقــر را بهتــر فهمیدم و دریـافتم که آدم بـی دوست، فقیـرترین آدمهاست. عاجزترین مردم کسی است که نتواند با کسی دوست شود و به تعبیر امام علی (ع) ناتوان تر و عاجزتر از او کسی است که دوستانی را هم که دارد از دست بدهد.
خیلی ها میان مردمند، ولی تنهایند، در جمع اند، اما احساس غریبی می کنند. نه خود دستی برای دوستی پیش می آورند، نه به گونه ای هستند که دیگران دست دوستی به سوی آن ها دراز نماید.
او آمد و در آیینهی با صفا و شفاف گفتار و رفتارش، واقعیت خود را دیدمو به حقیقت خود پی بردم. شناخت ضعف های خود، ناشی از عیب گرفتن های او نبود، بلکه رفتار صمیمانه و مخلصانه او به من نشان می داد که نقص کارم در کجاست. اگر لباسم خاکی شده باشد یا بر صورتم سیاهی نشسته باشد، سپاس گزار آیینه خواهم بود که زشتی هایم را به من نشان دهد و اگر دوستی هم مرا متوجه بی سر و سامانی احوالم کند، با او دشمنی نخواهم کرد و سپاس گزار او خواهم بود. این نشانهی رشد فکری است که یادآوری عیبم را به عنوان «هدیه» از دوست بپذیرم و ممنون او باشم.
آیینه چون عیب بنمود راست خود شکن، آیینه شکستن خطاست
امام صادق (ع) فروموده اند: